? لبخندهای پشت خاکریز ? گور بہ گور شده در منطقہ، جایے ڪہ ما بـــودیم بچہ ها اغلب براے خـــودشان چالہ ای ڪنده بـــودند و در آن نمـــاز شب مے خـــواندند. گاهے پیش مے آمد ڪسے اشتـــباها در محلے ڪه دیگرے درست ڪرده بود نــماز مے خــواند و صــاحب اصلے… بیشتر »
کلید واژه: "شهادت"
#خاطرات_طنز_شهدا ? وقتی دید نمی تونه دل فرمانده رو نرم کنه مظلومانه دست به آسمان بلند کرد و نالید: « ای خدا تو یه کاری کن. بابا منم بنده ت هستم!… ? » ? حالا بچه ها دیگه دورادور حواسشون به اون بود. عباس ریزه یه دفعه دستاش پایین اومد. رفت طرف منبع… بیشتر »
محاسن بغل دستی ایام رجب المرجب بود و هر روز دعای «یا من ارجوه لکل خیر» را می خواندیم. حاج آقا قبل از مراسم برای آن دسته از دوستان که مثل ما توجیه نبودند، توضیح می داد که وقتی به عبارت “یا ذا الجلال و الاکرام “رسیدید، که در ادامه آن جمله “حرّم شیبتی علی… بیشتر »
آخرین نظرات