حکایت آموزنده ?روزی یک کشتی در ساحل لنگر انداخت، بار کشتی بشکههایی از عسل بود پیرزنی آمد که ظرف کوچکی همراهش بود و به بازرگان گفت: از تو میخواهم که این ظرف را پر از عسل کنی تاجر نپذیرفت و پیرزن رفت… سپس تاجر به دستیارش سپرد که آدرس آن پیرزن را… بیشتر »
کلید واژه: "حاجت"
امتحانات پایه ی سوم ابتدایی ام رو به پایان بود،شور و شوق وصف ناپذیری داشتم چون با تمام شدن فصل امتحانات و آمدن تابستان طبق سنت هر ساله با خانواده قرار بر این بود که راهی مشهد مقدس شویم و به زیارت امام مهربانیها برویم،الحمدلله امسال هم مثل هر سال، لطف… بیشتر »
آخرین نظرات