توفیقی بود چند عاشورا کربلابودم. روز عاشورا مردم کربلاعزاداری را زود تمام کرده و به استقبال هیئت طویریج می روند.
من علمای زیادی را دیدم که پابرهنه در این هیئت شرکت کرده و به سر و سینه می زدند؛ از جمله شهید محراب آیت الله مدنی. از ایشان پرسیدم: راز این قصه چیست؟ گفتند: سیدبحرالعلوم که از علمای بزرگ نجف بود، برای زیارت به کربلاآمده بودند. در مسیر راه حرم، به تماشای هیئت عزادارای طویریج می ایستد. ناگهان مردم می بینند سید بحرالعلوم عبا و عمامه را به کناری گذارده و به داخل جمعیت رفته و یاحسین! یاحسین می کند.
طلبه ها می روند آقا را از داخل جمعیت نجات دهند تا زیر دست و پا له نشود؛ اما اجازه نمی دهد. بعد از عزاداری می بینند سید در آستانه غش کردن است، علت این حرکت را می پرسند؟ سید می گویند: همین که مشغول تماشای هیئت بودم، حضرت مهدی علیه السلام را دیدم که با پای برهنه و سر بدون عمامه، در میان عزاداران به سر و سینه می زند؛ من شرم کردم که تماشاچی باشم.
نظر از: شیدا صدیق «دین آرامشبخش» [عضو]
خوش به سعادت کسی که دیدگانش به جمال یوسف گمگشته زهرا روشن شه
اینجا که کوفه نیست…
بیا عاشقت شدیم
پاسخ از: ربیع الانام [عضو]
نظر از: ریحانه الحسین [عضو]
ای داغ داراصلی این روضه هابیا
صاحب عذای ماتم کربلا بیا
تنها امید خلق جهان یابن فاطمه
ای منتهای آرزوی اولیاء بیا
بالا گرفته ایم برایت دو دست را
ای مرد مستجاب قنوت و دعا بیا
فهمیده ایم با همه دنیا غریبه ای
دیگر به جان مادرت ای آشنا بیا
از هیچکس به جز تو نداریم انتظار
بر دستهای توست فقط چشم ما بیا
هفته به هفته می گذرد با خیال تو
پس لا اقل به حرمت خون خدا بیا
بیش از هزار سال تو خون گریه کرده ای
ای خون جگر ز قامت زینب بیا
عرض ارادت کم ما را قبول کن
امسال هم محرم ما را قبول کن
**
پاسخ از: ربیع الانام [عضو]
فرم در حال بارگذاری ...
آخرین نظرات