نجاری بود که زن زیبایی داشت
که پادشاه را مجذوب خود کرده بود
پادشاه بهانه ای از نجار گرفت و حکم اعدام او را صادر کرد و گفت نجار را
فردا اعدام کنید
نجار آن شب نتوانست بخوابد .
همسر نجار گفت :
مانند هر شب بخواب .
پروردگارت یگانه است و درهای گشایش بسیار
کلام همسرش آرامشی بر دلش ایجاد کرد و چشمانش سنگین شد و خوابید .
صبح صدای پای سربازان را شنید.
چهره اش دگرگون شد و با نا امیدی، پشیمانی و افسوس به همسرش نگاه کرد که دریغا باورت کردم .
با دست لرزان در را باز کرد و دستانش را جلو برد تا سربازان زنجیر کنند.
دو سرباز با تعجب گفتند :
پادشاه مرده و از تو میخواهیم تابوتی برایش بسازی .
چهره نجار برقی زد و نگاهی از روی عذرخواهی به همسرش انداخت .
فکر زیادی انسان را خسته می کند .
درحالی که خداوند تبارک و تعالی مالک و تدبیر کننده کارهاست
ساعت زندگیت را به افق آدمهای ارزان قیمت کوک نکن
یا خواب می مانی
یا از زندگی عقب
در هر شرایطی امیدت را به خدا از دست نده
و هر لحظه منتظررحمت بی کرانش باش.
موضوع: "اخلاقی"
?این رنج، سهم توست!
استاد علی صفایی حائری
ابتلایى که براى من است، چه لزومى دارد که آن را براى دیگرى بازگو کنم؟ که این دستور وارد شده است: «لا تَقُلْ لَهُمَا افٍّ» «اسرا-23»؛ رنج خود را براى پدر و مادرت بازگو مکن. افّ؛ یعنى اینکه من رنج میبرم. این رنج سهم توست. پس رنج و ناراحتى خود را، نزد آنها مطرح نکن که ظرفیت و تحمل آن را ندارند، مگر هنگامى که از آن بیرون آمده باشى؛ که در این صورت، گفتن تو، درس و عبرت خواهد بود.
✅مؤمن کتوم است و این کتمان، فقط مربوط به اسرار مگو نیست که کتمان درد و رنج هم هست. تو چه حقى دارى آنچه را که دوست به تو داده، نه با دوست که با دشمن او در میان بگذارى؟ آن قدر کم تحمّل هستیم که دَرِ دلمان را باز گذاشتهایم و هر کس در آن خانه گرفته، هر کس از آن خبر دارد.
✅یک فتنه، یک درگیرى، یک رنج، یک ضربه، یک فشار، رزق و بهره من است، ولى زنم مىیداند. پدرم میداند. مادرم میداند. پس کجاست آن وسعت؟! کجاست آن وجودى که باید مثل کوه باشد؟! به راستى که از کف دست هم صافتریم!
✅باید غمها را تبدیل کنیم و وقتى از آنها بیرون آمدیم، براى دیگران بازگو کنیم تا آنها هم از این درد و غم، درسى بیاموزند.
? حرکت، ص : 288
? @einsad
ماجرای بیماری آیت الله میلانی( و مسلمان شدن پروفسور برلون) حجت الاسلام والمسلمین جواد مروی در مراسم طرح تابستانه اعتقادی که با موضوع توحید در قرآن که در گلپایگان برگزار میشود،با تاکید بر رعایت سلوک شخصی مبتنی بر فرهنگ اهل بیت (ع) گفت: مرحوم آیت الله سید محمدهادی میلانی (ره) دچار بیماری معده شدند و پروفسور برلون را از اروپا برای جراحی ایشان آوردند و پس از یک عمل سه ساعته و زمانی که ایشان در حال به هوش آمدن بودند، به مترجم دستور داد تمام کلماتی که ایشان در حین به هوش آمدن میگویند را برایش ترجمه کند، مرحوم میلانی در آن لحظات فرازهایی از دعای ابوحمزه ثمالی را قرائت میکردند و پس از این مساله پروفسور برلون، گفت؛ کلمه شهادتین را به من بیاموزید؛ زیرا از این لحظه میخواهم روی به اسلام بیاورم و پیرو مکتب این روحانی باشم؛ وقتی دلیل این کار را جویا شدند، پروفسور برلون گفت؛ تنها زمانی که انسان شاکله وجودی خود را بدون این که بتواند برای دیگران نقش بازی کند، نشان میدهد، در حالت به هوش آمدن است و بنده دیدم که این آقا، تمام وجودش محو خدا بود، در آن لحظه به یاد اسقف کلیسای کانتربری افتادم که چندی پیش در همین حالت و پس از عمل در کنارش ایستاده بودم و دیدم که او ترانههای کوچه بازاری جوانان آن روزگار را زمزمه میکند، در آن لحظه بود که فهمیدم حقیقت، نزد کدام مکتب است و بعد از آن هم وصیت کرد که، وی را در شهری که مرحوم میلانی را در آن دفن کرده اند به خاک بسپارند. قبر این پروفسور مسلمان شده در خواجه ربیع، محل مراجعه مردم و افرادی است که حقیقت اسلام را باور کردهاند. حجت الاسلام والمسلمین مروی، سلوک اجتماعی، سلوک خانوادگی و سلوک فردی را از جمله آثار تبعیت از اهل بیت(ع) ذکر کرده و اظهارداشت: وقتی محور اخلاق و اندیشه بشریت، اهل بیت (ع) هستند، پس از شناخت، نوبت به تبعیت میرسد که مطمناً هر انسانی باید تابع این مکتب باشد.
آیا شما قدرت نه گفتن دارید؟؟؟
زن حدودا” 35 ساله بود . صاحب دو دختر باهوش و زیبا . مشکل این بود که دختر بزرگتر که تصادفا” باهوش تر و زیباتر هم بود شرایط خاصی داشت . همین شرایط خاص باعث شده بود که زن ، پریشان و سردرگم شود.
زن دردمندانه تعریف می کرد : هستی بداخلاقی می کند . انگار اصلا با من سازش ندارد . سلیقه مرا قبول ندارد . حال و حوصله شنیدن حرفهایم را ندارد . هیچ بهایی برایم قائل نیست . تلاش می کنم در برابر رفتارهایش صبوری کنم اما وقتی بی ادبی هایش را می بینم سخت آزرده می شوم . هر وقت در موضوعی نظر می دهم با تندی می گوید : اصلا تو چی می گی ؟ تو که نمی دونی .
برایم قابل باور نبود . من هستی را می شناختم . دختر بسیار مودب و موقری بود . تازه وارد کلاس چهارم ابتدایی شده بود و دوست داشت در آینده یک خانم دکتر بشود . اما انگار این شناخت های من از او کاملا” سطحی بود . در وهله اول برای دانستن ریشه ی این مشکل نیاز به دقت بیشتری بر احوال و روحیات هستی داشتم . چیزی که بعد از یک مدت کوتاه دستگیرم شد این بود که هستی با وجودیکه دختر زیبا و باهوشی بود اما هیچ دوستی نداشت . در اردوهای مدرسه و همین طور زنگهای تفریح دختری گوشه گیر و تنها بود . هیچ اشتیاقی برای همبازی شدن با همسالانش نداشت . کم کم فهمیدم که هیچ اعتماد به نفسی در این دختر وجود ندارد . وقتی به روابطش با مادرش که اتفاقا زن بسیار مهربان و دلسوزی بود توجه کردم به وضوح نوعی عدم احترام و توجه به مادرش در تمام رفتار و سکناتش موج می زد . خشمی فرو خورده در چهره اش نمایان .
من به اندازه کافی هستی را شناخته بودم و حالا لازم بود که به شکل کاملا نامحسوس رفتارهای مادر هستی را بررسی کنم . خیلی جالب بود چون من متوجه شدم ریشه این مشکل نه در هستی که در مادرش است .
زنی بسیار مهربان و دلسوز که حاضر است هر کاری از دستش برمی آید برای اطرافیانش انجام دهد . او آشپز بسیار ماهری بود . وقتی مادرشوهرش از او می خواست که برای آش رشته ی نذری اش 5 کیلو پیاز بخرد ، پوست بکند، خرد کند و بعد طلایی کند و سپس مسئولیت پخت آش نذری را به عهده بگیرد ؛ با اینکه می دانست انبوهی از کار و مسئولیت مربوط به خانه به دوشش هست که باید انجام بدهد ، اما نمی توانست به مادرشوهرش “نه” بگوید و خواسته او را با مشقت فراوان انجام می داد. وقتی دوستش از او خواسته بود که برایش یک شیشه کوچک روغن بادام بخرد با اینکه می دانست مدرسه ی دخترانش در شرف تعطیلی است و باید آنها را زیر باران شدید پاییزی به خانه برساند ؛نتوانست به دوستش “نه” بگوید و زیر باران دوان دوان رفته بود و روغن را خریده بود . وقتی شوهرش به او گفته بود که دوست ندارد چادر سرکند و باید مانتویی باشد و جلوی دوستانش آرایش داشته باشد با اینکه از انجام این کار متنفر بود اما نتوانست به شوهرش “نه” بگوید . وقتی مادرشوهرش چادر سرکردن ،هستی را دیده بود و حسابی مسخره اش کرده بود نتوانست از حق دخترش دفاع کند و سکوت کرده بود . وقتی از او خواسته بودند که تا تجریش برود تا کارهای بیمه برادر شوهرش را انجام دهد با اینکه می دانست رفتن به آنجا برایش خیلی وقت گیر و ناراحت کننده است ، رفته بود . وقتی …. وقتی …..
مادر هستی از این دست ” وقتی ” ها زیاد داشت . خیلی زیاد . در واقع هستی شاهد مادری بود که هنر ” نه ” گفتن نداشت . مادری که همیشه از انجام کارهای زیاد خسته و درمانده می شد اما دم نمی زد . مادری که از اینهمه سرخوردگی مرتب گریه می کرد . مادری که اعتماد به نفس نداشت . مادری که نمی توانست برای خودش تصمیم بگیرد .تصمیمی که به نفع خودش و بچه هایش باشد . واقعیت این بود که اتفاقا” هستی مادرش را خیلی دوست داشت . اما از اینکه مادرش را این طور می دید بی نهایت ناراحت و شرمنده بود . او مادری را دوست داشت که در عین مهربان بودن ،قاطع باشد. مادری که بتواند حق خودش را بگیرد . مادری که به خودش اعتماد داشته باشد . مادری که به جای گریه کردن دنبال راه حل باشد . مادری که مدیر باشد . مادری که دارای مقبولیت اجتماعی باشد .در غیر اینصورت هرگز او را الگو قرار نمی دهد .مادر ضعیفی که مرتب به جای حل مسائل به گریه پناه می برد ، مادر موفقی نخواهد بود . هستی هرگز مادرش را تایید نمی کرد و هرگز سلیقه ی او را نمی پسندید . او به مادرش اعتماد نداشت و از اینکه می دید مادرش همیشه از موضع ضعف با دیگران برخورد می کند بی نهایت عصبانی بود .
تلاش بی وقفه ام را برای بهبود شرایط مادر هستی شروع کردم . تلاش کردم تا به او بفهمانم مجبور نیست مطابق میل همه رفتار کند . مجبور نیست تا همه را از خودش راضی نگه دارد . چرا که این کار عملا” غیرممکن است . اما … متاسفانه هرگز موفق نشدم . مادر هستی تمام آنچه من می گفتم را می پذیرفت و قبول داشت . او دوست داشت تا بهتر شود اما هیچ تلاشی برای بهبود خودش نکرد. او هنوز هم همانطور رفتار می کند . هستی بسیار عصبی است و این مسئله به مدرسه هم کشیده شد . شرایط هستی روز به روز حادتر می شود .
اگر مادر هستی برای بهبودی اش ، به خودش کمک می کرد شاید شرایط هستی اینقدر وخیم نمی شد. شاید ….
برگرفته شده از hamnafasetalabe.blog.ir
سفر عشق باید رفت…( خییییییلی زیباست حتما بخونید)
شرح جزئیات سفر
مبدأ: خود .. مقصد: خدا … وسیلهی سفر: مرکب تن .. توشهی سفر: اخلاص ..
بار مجاز: بار عشق … پوشاک مناسب: لباس خاکی .. ساعت حرکت: به محض رهایی از نفس …
محل پرواز: فرودگاه بینالمللی بدن .. سازمان حامی: سازمان شهیدان اسلام …
بودجهی تخصیصی: نظام هستی …
هزینهی سفر: قبلا طی قرارداد به شمارهی ثبت در اسناد مذهبی که بین شهیدان و خداوند منعقد شده پرداخت گردیده است. … مدت سفر: تا موقعی که به امام حسین علیهالسلام برسید. …. بیمهی مسافر: مسافر از قبل با ذکر صلوات بر محمد و آل محمد علیهمالسلام بیمه شده است. …. وسایل همراه: حداقل یک وعده دعا، مهر جهت امضای سجاده، سلاح قلم، مفاتیح جهت باز کردن درهای بسته، لیوان جهت قیاس خود با دریا، مسواک برای خوشبو شدن مجرای تکلم با شهیدان، دوربین عکاسی جهت ثبت سند در دفتر اسناد آسمانها، کاغذ سفید برای رفع کدورت و سیاهی، و … عزیزانی که تمایل دارند با شهیدان تماس حاصل نمایند میتوانند با شمارههای مندرج در صفحات مفاتیحالجنان و ادعیه تماس بگیرند . بدیهی است عدم شنیده شدن صدای شهدا مربوط به سیستم گیرنده خواهد بود و هیچ اشکالی در فرستندهی امواج شهیدان وجود ندارد. این بلیت تنها برای یک نفر صادر نشده است، لطفا از نیاوردن همراه اکیداً خود داری شود.
پایانهی بینالمللی مشهد شهیدان جنوب کشور
آخرین نظرات