این روزها همه دنیا عزادارند، این روزها همه دلها غمگین و پر غصه اند، این روزها از چشم ها باران اشک جاریست، فاطمه جان تو ستون استحکام عرشی، اینگونه بر زمین نیفت، برخیز؛ وگرنه آسمان بر زمین سقوط خواهد کرد، برخیز و چنین رنجور به دیوار تکیه نده که تمام عالم به تو اتکا دارد.
برخیز، همه زخمهایت را پنهان کن، هنوز باید باشی، هنوز زمین نیازمندت بود، هنوز باید در کوچه های مدینه، درتمام رهگذرهای هستی، حضور خداوند را به کائنات یادآور شوی …
هنوز گرسنگان مشتاقند که درب خانه تو را بکوبند و تو افطار فقیرانه خود و خانواده ات را انفاق کنی و با لبهای روزه دار از پروردگارت اینگونه بشنوی “و یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا”
فاطمه جان؛ اکنون که تو رفته ای، تمام دردهایت به پایان رسیده اند، اینک در جوار پیامبر خاتم نشسته ای و بی شک غصه هایت را سر بر دامان او از یاد میبری اما اندوه ما از بی تو ماندن است، دیگر دنیا با تمام فراخی اش برای ما تنگ است؛ وقتی تو را در هیچ جای زمین نمیتوان سراغ گرفت، ما مانده ایم و سرگردانی در بقیع، فاطمه جان ای کاش بقیع لب به سخن می گشود تا از اشکهایمان بگوید، از بیقراریهایمان، از بغض های گلویمان، اما آنچه حافظه ی بقیع بیش از همه از ما به یادگار دارد این زمزمه ی ماست
ستون استحکام عرش
آخرین نظرات